سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعرهای مهدی شهابی

 

 

به فضای دست‌مالی ادبیات شهرم با بادمجان دور قاب‌ چین‌هایش:

 

آهسته‌تر!  خبرچین این دور و بر نشسته‌ست
آرا‌م‌تر!  که آن سوی یک بدنظر نشسته‌ست

خاموش باش بلبل!  این گربه حیله‌ساز است
خم باش سرو  وقتی  پیشت تبر نشسته‌ست

مفتون خنده‌هایش هرگز مباش، وقتی
در جام چشم‌هایش  زهر قجر نشسته‌ست

این هاله نیست دود است، دودی که دیرگاهی است 
با خاطری مشوّش  دور قمر نشسته‌ست

باید که داس خود را از نو به سنگ سایید
اکنون که تخم تزویر اینسان به بَر نشسته‌ست

اما نه فرصتی هست، نه میل جنگ دارم
تدبیر،  دُم بریده‌ست، هرجا قَدَر نشسته‌ست

امروزه می‌توان شست، با ابرهای تزویر 
تصویر ماه را که ، بالای سر  نشسته‌ست

دیگر نخواستیمش، ارزانی شما باد
این سفره‌ای که دورش، هر بی‌پدر نشسته‌ست

 

 

خجالت‌نوشت:

 دوستانم، گله داشتند که فلانی! چرا به وبلاگ ما نمیای؟
گلایه‌شون بجاست و من شرمنده‌ام. ولی ...
خواهش می‌کنم سرنزدن‌ها  یا دیر جواب دادن‌هام رو به حساب غرور و خودخواهی نذارید.
باور کنید نمی‌رسم. (به خداااا)
تا چند روز دیگه هم، به احترام مخاطبین این وبلاگ، بخشِ نظرات  رو از حالتِ تأییدی خارج می­کنم.
.
کوچیک شما هم هستم.

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی شهابی 91/10/22:: 4:55 صبح     |     () نظر
...

 

 

معمولا  اینجا به غیر از شعر چیزی نمی‌نویسم.

خواستم بگم که؛
من از دار دنیا همین یه خونه رو دارم و اونم که مجازیه.
غیر از شعر هم چیزی برای پذیرایی ندارم.

چند وبلاگ با عناوین مختلفی مثل: کلمات قصار یا جملات عاشقانه و غیره وجود دارد که اسم صاحبانشان، مهدی شهابی است.

خواستم بگم که؛
آن وبلاگ‌ها هرچند محترم، ولی متعلق به بنده  حقیر نمی‌باشند.
تنها وبلاگِ مهدیِ شهابی‌ای که اهل تبریز است و گاهی شعر مرتکب می‌شود، همینی است که چشمان نازنینتان زحمت خواندنش را می‌کشند.

زیاده تصدیع... ایام عزت مستدام

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی شهابی 91/8/11:: 5:48 صبح     |     () نظر
...

 

من دلم را که می‌تپد با تو  ـ گرچه گمراه ـ  دوست می‌دارم
با تو معدود خنده‌هایم را   ـ گرچه کوتاه ـ  دوست می‌دارم

چشم خود را که دیده بود تو را، دست خود را که چیده بود تو را
پای خود را که مدتی شده بود، با تو همراه دوست می‌دارم

هر کسی را که دارد از تو نشان، همه را فارغ از زمان و مکان
مثل عکس عروسی‌ات که در آن، شده‌ای ماه دوست می‌دارم

غصه را در پی رمیدن تو، گریه را درپس ندیدن تو
لحظه‌ای را که بعد دیدن تو ، می‌کشم آه ... دوست می‌دارم

یادم آمد ... غزل که می‌گفتم ؛ دوست می‌داشتی و می‌خواندی
به همین خاطر است شعرم را ،  گاه و بی‌گاه  دوست می‌دارم

تو عیار محبتم شده‌ای  دوستت دوست ، دشمنت دشمن
هرکسی را که دوست می‌داری، ناخودآگاه دوست می‌دارم



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی شهابی 90/10/2:: 3:20 صبح     |     () نظر
...

 

به استاد  جمشید علیزاده


باز هم گم کرده‌ام سرچشمه‌ی خورشید را  
ای طلوع ناگهان ! بشکن شب تردید را 

کورسوی شبچراغ ماه از آن‌سوی ابر
پر نخواهد کرد جای خالی خورشید را

خوش ندارم بی تو در منظومه‌های باورم
خنده‌ی مهتاب را و  نغمه‌ی ناهید را

در زمستانی چنین آکنده از سرمای یأس
از کجا گیرم سراغ خانه‌ی امید را ؟
 

بر نخواهد تافت بی‌شک گنگی آیینه‌ها
جلوه‌ی خورشیدوار ساغر جمشید را

ای پرستو ...!  نوبهاران را پیام‌آور تویی
بی‌حضورت چشم ما باور ندارد عید را

 

 

پی نوشت
فرشید جان ممنون بابت این
هدیهی بسیار قشنگت

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی شهابی 89/12/20:: 1:30 صبح     |     () نظر
...


1- به رحیم پورنجف رفیق گرمابه و گلستانم که این غزلم رو دوست داشت و هر از گاهی بعضی از بیت هاش رو زمزمه می کرد. او که این روزها غربت ترکیه را با عشق تاب می آورد تا وقتی برگشت ، با  دکترایش خیلی چیزها را به خیلی ها ثابت کند.
2- به همه دوستان دیده و ندیده ام که از رهگذر همین وبلاگ شناختمشان و چقدر دوستشان دارم.
3-  ...


 

زمانه با تو به من روی خوش نشان می­‌داد
به پای خسته و بی­‌تاب من توان می­‌داد

منم ...  عروسک نخ‌­دار ساده‌ات که شبی
به صحنه آمده بود و خودی نشان می­‌داد

به کام من نشد ایام با تو سبز شدن
بهار آمدنت طعمی از خزان می­‌داد

تو لقمه‌ی دهن من نبوده­‌ای ای کاش
خدا فراخور این نان به من دهان می­‌داد

کسی هنوز نپرسیده از من ساده
دلت برای که اینگونه امتحان می­‌داد ؟

همیشه غالب و مغلوب خویشتن بودم
همیشه‌های دلم بوی هفت­‌خوان می­‌داد

گذشتن از تو برایم حماسه بود اما
پس از تو چاه ندامت اگر امان می­‌داد

نشد به کام من ایام با تو سبز شدن
زمانه کاش به من روی خوش نشان می­‌داد




کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی شهابی 89/8/13:: 4:34 عصر     |     () نظر


1. سلام
2. از فرشید نازنین و جناب علی مددی بزرگوار و فقط یک بهار عزیز ، ممنونم بابت تهدیدهای دوست داشتنی و تشویق های دلگرم کننده شان برای بروز شدنم.
3. این غزل تقدیم به ایشان و شما  :




با حضورت زنده خواهم شد نفس خواهم گرفت
سهم پرواز خودم را از قفس خواهم گرفت

دسته گل‌هایی که در این سال‌ها دادم بر آب

یک به یک با لطف دستان تو پس خواهم گرفت

شهر ، خالی نیست از عشاق خواهی دید باز
راه بر پرده‌دری‌های هوس خواهم گرفت

نوبت جولان من خواهد رسید و باز هم
عرصه‌ی سیمرغ از دست مگس خواهم گرفت

ایل شب سرمست کفن و دفن خورشیدست و من
راهشان را در طلوعی زودرس خواهم گرفت

باورش سخت است اما حتم دارم با شما
من دوباره زنده خواهم شد نفس خواهم گرفت

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی شهابی 89/4/9:: 5:48 صبح     |     () نظر

 
1- 
 ...
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی ناپذبر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد

2-  سلام

3-  این اواخر به خاطر امتحانات پایان ترم و امتحانات الهی (اعم از روزمرگی ها و مشکلات کاری -البته از نوع بی کاری اش- و همچنین نفس کشیدنی که به زعم من و تو شاعرانه هست و به خیال خیلی های دور و نزدیک ، دیوانگی و عمر تلف کردن که البته هر از گاهی فکر می کنم حق با آن هاست ) ،نتوانستم لطف دعوت دوستان رو آنچنان که شایسته هست جبران کنم. شرمنده ی همه شان هستم. ...

 آیینه ای شکسته ام و از بلا  پُرم
لابد به جرم اینکه فقط از شما پُرم

بالا بلند سنگدل من هنوز هم
گاهی به لطف چشم شما از بلا پُِرم

از بغض مه گرفته ی شب ها سخن مگوی
من تا دلت بخواهد ازین حرف ها  پُرم

تلفیقی از تمامی بدها و خوب ها
شیطان ترین فرشته­ام و از خدا  پُرم

شاید فقط محلّ گذر بوده ام که حال
خالی ترین کویرم و  از  ردّپا پُرم

در پشت ظاهری که منم باطنی چو توست
من یک خرابه ام که ز شمش طلا پُرم

منگر به نیم خالی احساس من که من
این نصفه هم که پُر شده­ام  بی­ریا پُرم

لختی بخند باز ، عزیزم بخوان مرا
این روزها به لطف تو از ناسزا پُرم

وقتی بهانه ها دم دستی است گریه را
یعنی تو نیستی و من از ماجرا پُرم

 

  

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مهدی شهابی 88/11/13:: 5:52 صبح     |     () نظر
<      1   2   3   4      >